انسان‌شناسی38 - ولایت و قطع طمع

ولایت و قطع طمع

در ادامۀ بحث «انسان‌شناسی در قرآن» (جلسۀ سی و هشتم، 15 رجب 1435) به تبیین موضوع « ولایت و قطع طمع» می‌پردازیم.

در باب معرفت فضل اهل‌بیت(علیهم‌السلام) دانستیم آنان نوع وجودشان متفاوت است. ولایت، ظهور ذاتی حق و ظرف عشق تامّ الهی است که تمام مراتب هستی، ظهور آن است. ولایت، پیوسته در حال ظهور در تمام مراتب بوده و هست و هیچ حالت منتظره ندارد. اگر انتظاری هست، وصف ماست که حجاب گذاشته‌ایم، نه وصف وجود و ولایت.

همان گونه که روح ما حالت منتظره ندارد و هرآن اراده کند، قوایش به ظهور می‌رسد. مثلاً همین که چشم باز کنیم، می‌بینیم و لازم نیست منتظر بمانیم تا قوه‌ی بینایی در آن جاری شود. البته چون شرایط هم مهم است، ظهورات با هم تفاوت دارند و همه در آن واحد در یک رتبه، به ظهور نمی‌رسند؛ اما در خود روح، هیچ فاصله‌ای بین روح و ظهوراتش نیست.

معرفت فضل امام یعنی معرفت به اینکه ظهور همه‌ی موجودات، به امام است و او با تمام ظهوراتش هست. هیچ کس نیست که از امام، جدا باشد؛ که اگر جدا بود، اصلاً وجود و ظهور نداشت. پس ولایت در فطرت همه‌ی انسان‌ها نهاده شده؛ اما برای اینکه ثمر دهد، هرکس باید خود به معرفت برسد. آن وقت، خوف و حزنی از گذشته و آینده ندارد؛ چون هیچ چیز به او ضرر نمی‌رساند.

آن کس که به این بینش از ولایت برسد، دیگر هیچ طمعی ندارد؛ نه از خود، نه از غیر، نه از خدا و امام. چون می‌بیند که ولایت، ساری و جاری است و آنچه هست، ظهور ولایت است. همان طور که نه ما طمعی از چشم خود داریم و نه چشممان طمعی از ما دارد. چشم، ظهور ماست و لازم نیست از ما خواهش کند و یا ما التماسش کنیم؛ وقتی خوابمان بیاید، خودش بسته می‌شود و وقتی بخواهیم بیدار شویم یا چیزی را ببینیم، خودش باز می‌شود.

با این بینش، دیگر مجاهده‌ای برای ترک طمع لازم نیست. مجاهده، تا رسیدن به معرفت است. آن وقت، طمع خودبه‌خود کنار می‌رود. طلبی هم اگر باشد و دلی از عشق او بتپد، ظهور او و طلب اوست، یعنی ظهور مطلوب؛ نه طمع طالب. ولایت، اولین شعاع شمس وجود است که هیچ حجابی نگرفته و فاصله‌ای با حق ندارد. پس عارف به ولایت، نگران این هم نیست که او بین ظهوراتش فرق بگذارد. او عین حضور با تمام ظهورات است و بر همه‌ی مراتب، إشراف دارد.

بنابراین معرفت امام، گوهری است که به هرکس داده شود، به همه‌ی خوبی‌ها و کمالات رسیده است. خداوند در حدیث قدسی خطاب به حضرت موسی که امام صادق(علیه‌السلام) روایت کرده‌اند، می‌فرماید:

"...فَمَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفَ حَقَّهُمْ، جَعَلْتُ لَهُ عِنْدَ الْجَهْلِ حِلْماً، وَ عِنْدَ الظُّلْمَةِ نُوراً، اُجِیبُهُ قَبْلَ أنْ یَدْعُوَنِی، وَ اُعْطِیهِ قَبْلَ أنْ یَسْألَنِی..."[1]

پس هرکه اولیاء من و حقّشان را بشناسد، در جهل برایش حلم و در ظلمت، نوری قرار می‌دهم؛ او را اجابت می‌کنم، قبل از اینکه مرا بخواند و به او می‌بخشم، قبل از اینکه از من درخواست کند.

اولین قدم در زمینه‌ی معرفت امام، این است که دریابیم فضل او، در وجود فوق بشری‌اش است، نه فعل و صفت عالی‌اش. در زیارت جامعه می‌خوانیم: "آتَاكُمُ اللهُ مَا لَمْ یُؤْتِ أحَداً مِنَ الْعَالَمِینَ"؛ خداوند به آنان چیزی داده که به احدی نداده است. نماز و روزه را که همه دارند؛ آنچه مختص اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است، نخستین شعاع شمس بودن است که هرگز احدی به پای آنان نمی‌رسد. لذا هیچ کس جز از طریق آنان به خدا نمی‌رسد؛ ولی آنان بی‌واسطه از خدا و به سوی خدا هستند.

امام علی(علیه‌السلام) در حدیث شریف نورانیت می‌فرمایند:

"فَإِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ قَدْ أعْطَانَا أكْبَرَ وَ أعْظَمَ مِمَّا یَصِفُهُ وَ أصِفُكُمْ أوْ یخْطُرُ عَلَى قَلْبِ أحَدِكُمْ؛ فَإِذَا عَرَفْتُمُونَا هَكَذَا، فَأنْتُمُ الْمُؤْمِنُونَ."[2]

پس همانا خدای عزّوجلّ، بیشتر و بزرگ‌تر از آنچه او یا من برایتان وصف کنیم یا به قلب یکی از شما خطور کند، به ما عطا کرده است؛ پس هرگاه ما را چنین شناختید، مؤمنید.

امام، نقطه‌ی پرگار هستی است و هستی، ظهورات آن نقطه در بی‌نهایت مراتب اشیاء. معرفت امام یعنی بدانی حقیقت آن نقطه، لایدرک و لایوصف است و تو نمی‌توانی او را بشناسی؛ اما هم‌او در تمام ذرات هستی جاری است و هرچه هست، ظهور اوست. اینجاست که ولایتش را در رتبه‌ی خودت می‌یابی و دست به دستش می‌دهی.

به همین دلیل است که حتی انبیاء الهی با ولایت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) امتحان شده‌اند و مبعوث گشته‌اند. چنان‌که امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید:

"إِنَّ وَلَایَتَنَا وَلَایَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، الَّتِی لَمْ یبْعَثْ نَبِیّ قَطُّ إِلاّ بِهَا."[3]

همانا ولایتماولایت خدای عزّوجلّ است که هیچ پیامبری مبعوث نشد، مگر به آن.

یکی دیگر از ویژگی‌های امام، این است که تمام زبان‌ها را می‌داند و با هرکس به زبان خودش، سخن می‌گوید. چنان‌که روایت شده است امام کاظم(علیه‌السلام) به شخصی ایرانی که فکر می‌کرد امام فارسی را خوب نمی‌دانند، فرمودند:

"سُبْحَانَ اللهِ، إِذَا كُنْتُ لَا اُحْسِنُ اُجِیبُكَ، فَمَا فَضْلِی عَلَیكَ."[4]

سبحان‌الله؛ اگر من نتوانم به خوبی پاسخ تو را بدهم، پس برتری‌ام بر تو چیست؟

آن گاه فرمودند:

"إِنَّ الْإِمَامَ لَایخْفَى عَلَیهِ كَلَامُ أحَدٍ مِنَ النَّاسِ وَ لَا طَیرٍ وَ لَا بَهِیمَةٍ وَ لَا شَی‏ءٍ فِیهِ الرُّوحُ."

همانا کلام هیچ یک از مردم و نه هیچ پرنده و چهارپا، نه هیچ شیئی که روح دارد، بر امام مخفی نیست.

 


[1]- الأمالی شیخ صدوق، ص667.

[2]- بحار الأنوار، ج26، ص2.

[3]- الأمالی شیخ مفید، ص142.

[4]- الكافی، ج1، ص285.



نظرات کاربران

//